پ
پ

شهید پيرايش در سال 1345 در روستاي دلی رچ متولد شد تا سن 5 سالگي در دلي رچ زندگي مي كرد. دوران ابتدایی را در روستای چین سپری نمود و جهت ادامه تحصیل به لوداب عزیمت نمود ادامه تحصیل ایشان مقارن شد با پیروزی انقلاب اسلامی، كم كم همراه با اوج گرفتن تظاهرات در شهرها آگاهي ایشان از انقلاب و امام بيشتر مي شد . تا اينكه به قوه خداوند انقلاب پيروز گرديد . در سال دوم در فعاليتهاي فرهنگي مدرسه از جمله آموزش سرود ، انجمن اسلامي ، كتابخانه قدم نهاد و فعاليت چشمگيري داشت. تا جایی که از لحاظ فعاليتهای فرهنگی و سیاسی و از لحاظ درس در نگاه مسئولين مدرسه، دانش آموز مورد توجه جدی بود تا جائیکه به وسيله كدخدايان محل بسيار مورد تهديد قرار مي گرفتم و حتي او را مورد ضرب و شتم قرار گرفت جهت ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به شهر یاسوج عزیمت نمود. بعد از اتمام سال اول دبیرستان راهی جبهه حق علیه باطل شد و همزمان در آزمون ورودی تربیت معلم شرکت نمود و در تربیت معلم گچساران پذیرفته شد و از همان روز های اول ورود به دانشگاه به عنوان سرپرست خوابگاه معرفی گردید در خلال تعطیلات راهی جبهه می شد.در دانشگاه به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شد اما هیچ گاه از تهمت ها و افتراهای و آزار ، اذیت و دسیسه های خوانین در امان نبود، برای چندین بار راهی جبهه شد به عنوان جانشین گردان ادوات تیپ قائم در سنگر دیگری فعالیت خود را آغاز نمود تا اینکه در تاریخ 18/06/65 در منطقه مهران به آرزوی دیرینه اش شهادت دست یافت. و در روستای چین به خاک سپرده شد.

وصیت نامه کامل شهید:

پدر و مادرم مي دانم ناراحتيد ولي شما را به صبر دعوت مي كنم . صابر باشيد اين خواست الهي است وما در حال امتحان هستيم . بايد از اسلام وانقلاب اسلامي با جان ومال دفاع كرد تا شهيد واقعي بوده باشيم . اگر قرباني اسلام شدم رستگارم و شما هم رستگاريد و بايد مرگ را در مصاف با دشمنان اسلام بر زندگي ننگين ترجيع داد .
با درود بر امام خميني و امت شهيد پرور و سلام بر شهداء و مفقودين جنگ تحميلي و آرزوي موفقيت براي رزمندگان اسلام .
اينجانب كوچك از آنم كه بخواهم به اين امت وصيت كنم و اما دشمنان خارجي بود را عليه اسلام آغاز كردند و منافقين از اين موقعيت سوء استفاده نمودند و شاخهاي درخت اسلام را يكي يكي دارند قطع مي كنند من در روستا متولد شدم و خانواده ام تا كنون مشكلات زيادي را از طرف خوانين و كدخدايان كه بر آنها تحميل شده متحمل شدند پس از گذراندن دوره ا بتدائي وارد دوره راهنمائي شدن و بعد از ختم دوره راهنمائي وارد مكان مقدس به نام ( تربيت معلم ) شدم . سال اول را در گچساران و سال دوم را در سي سخت گذراندم و سال سوم را باز هم در سي سخت .
امت را دعوت به وحدت و يكپارچگي مي كنم خداوند را رد تمام اخبار ناظر بر عملكرد خود بدانند . و اما سختي چند باپدر و مادر و خانواده ام ، اي پدري كه ترك بر دست داري و اي مادري كه شبها رنجها و بي خوابيها كشيده اي تا مرا به اين سن رساندي . من شماها را از جبهه فاو سلام مي رسانم من به ياد شما بوده و هستم گرچه در سال 64 به شما گفته بودم ضمن تحصيل به جبهه نمي روم . اما چون شهيد حسين رزمنده مرا در امواج زيادي درياي سرخ خود غوطه ور ساخت وصيت نامه شهداي انقلاب و شهيد حسين دانش مرا بيش از پيش به تحرك وا داشت .
پدر ، مادرم مي دانم ناراحتيد ولي شما را دعوت به صبر مي كنم صابر باشيد اين خواست الهي است و ما در حال امتحان هسيم ، امريكا و صدام وديگر دشمنان اسلام و انقلاب شكوهمند اسلامي اين جداييهايي ابدي را بين امثال من وشماها انداخته است پس بايداز اسلام و انقلاب اسلامي از جان و مال دفاع كرد تا شيعه واقعي بوده باشيم اگر قرباني اسلام شدم رستگارم شما هم رستگاريد زيرا ، «انا الله وانااليه راجعون » و اما مرگ را در مصاف با دشمنان اسلام بر زندگي ننگين ترجيع داده و به فرمان بنيان گذار جمهوري اسلامي لبيك گفته و تا آخرين نفس جنگ و جبهه را رها نخواهم كرد چرا 5 نفر مرد در خانه

اي زمين شوش نيز مسعودم كجاست
آنكه از سوز غمش سر مي كشد دودم كجاست
آنكه بعد از رفتنش يك دم نياسودم كجاست
مقبلي باباي كودك يادگارم گم شده ، پاسدارم
اي زمين شوش سنگرگاه خون بار وطن
خـــاك گلگونت بود از لالــه و گلــزار وطــن
نامه نامه از سلحشوران پيكار وطن
قــاصد سنگــر، پــرستوي بهــارم گــم شـده
اي زمين شوش خوش دادي مراد مادران
سيــره مكـــتب نهــادي در نهــاد مــادران
روح مادر شاد كردي از جهاد مادران
بس بلادي ها كه از شهر و ديارم گم شده
پــاســدارم گــم شــده
بجاي شوش محل شهادت
و بجاي اسمها اسم شهيـد
جواب : پاسدارم گم شده ، پاسدارم گم شده
اي زمين شوش ، مدد كارزارم گم شده
اي زمين شــوش از كــربلا گلگــون تري
يـادگــار قاسم وفــرزند ليلا اكبــري
خاطــرات داغ صــده مـــادر غم پروري
خاكسار ما لك اژدر سوار گم شده ، پاسدارم
اي زمين شوش كو شمشير باقــرزاده ام
كـو سـلاح دوش دشمن سـوز طاهر زاده ام
كــو قناطير آن يل فــرهنگي زاده ام
در صف فرهنگيانم آموزگارم گم شده ، پاسدارم
اي زمين شوش گــم شد اختر هر شام من
كـو محمــد جعفــري شير نگــون انـدام من
كاش در دنيا نبــودي نام مــادر نام مـن
بيشه ام خشكيده و شيرشهربازم گم شده،پاسدارم
اي زمين شوش من دشت تهي از لاله ام
كـــو بسيجم آن بــهاء‌الدين هفــده سالــه ام
مادران ، من در ميان مادران كم طالع ام
صبح اميد و غروب انتظارم گم شده ، پاســدارم
احمد بركت بجان شد پاسدار دشت تــو
بــوي پيــرايش دمت از لالــه زار دشت تــــو
خفته معصومــي به كـــارزار دشت تــو
هــاشمي گــم گشته يــوسف تبارم گــم شده
پـاســــــدارم گــــــــم شـــــــده

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.